درباره وبلاگ

ممنون که از وب من بازدید کردید. امیدوارم لذت ببرید...
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان  باغ سفیدو آدرس jadehsokoot.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان
باغ سفید
شعر.علمی.طنز.پند

 

اگر دریای دل آبی ست

تویی فانــوس زیبایش

اگر آیینه یک دنیاســـت

تویی معـــنای دنیایش

تو یعنی یک شقایـق را

به یک پروانه بخشیدن

تویعنی ازسحر تاشـب

به زیبایــــی درخشیدن

تویعنـــی یـک کـبوتر را

زتنـهایی رهـــا کـــردن

خدای آســـــمان هـا را

به آرامـی صدا کـــردن



 

یارم از من بی سبب رنجید و رفت...

گریه را دید و بر من خندید و رفت...

وقت رفتن دیگر از ماندن نگفت...

قصه ی ناگفته را نشنید و رفت...

تشنه بودم همچو دشتی پر عطش...

مثل باران بر تنم بارید و رفت...

گل فراوان بود از باغ من...

غنچه ای نشکفته را برچید ورفت...

 





 ببار ای باران 

            ببار که غم از دل رفتنی نیست...

ببار ای باران

            که این تنهایی تمام شدنی نیست...

آن لحظه های زیبـــــا تکرار شدنی نیست...

ببار ای باران

          که شعرتلخ جدایی خواندنی نیست...

غم تلخی که درسینه دارم تمام شدنی نیست...



 

 

 



یک شنبه 17 دی 1391برچسب:شعر زیبا,شعر عاشقانه,شعر,باران, :: 22:0 ::  نويسنده : شادترین       

 

وای

   باران

شیشه پنجره را باران شست

از دل من اما

چه کسی نقش تو را خواهد شست

lسمان سربی رنگ

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.

می پرد ،برق نگاهم تا دور

وای

   باران

پر مرغان نگاهم را شست

خواب رویای فراموشی هاست

خواب را دریابیم

که در ان دولت خاموشی هاست

من شکوفایی گلهای امیدم رادر

رویاهایم می بینم

و ندایی که به من می گوید

گرچه شب تاریک است،

می قوی دار ، سحر نزدیک است .

 

 

 



پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:کاش میشد,شعر,شعر زیبا,شعر عاشقانه, :: 14:56 ::  نويسنده : شادترین       

کاش مـــی شد سرزمین عــــشق را, در میان گام ها تقـسیم کرد...

 

کاش مــــی شد با نگاه شاپرک ,عــــشق را بر اسمان تفهیم کرد...

 

کاش مــــی شد بادوچشم عاطــــفه, قلب سرد اسمان را ناز کرد...

 

کاش می شد با پری ازبرگ یاس ,تا طلوع سرخ گل پرواز کرد...

 

کاش مــــی شد با نسیم شامگاه, برگ زرد یاس ها را رنگ کرد...

 

کاش مـــی شد با خزان قلــب ها, مثل دشمن عاشقانه جنگ کرد...

 

کاش می شد در سکوت دشت شب, ناله ی غمگین باران راشنید...

 

بعد دســـت قطره هایش را گرفــــت ,تا بهـــار ارزوها پر کشید...

 

کاش مـــی شد مثل یک حس لطیف, لابه لای اسمان پرنـور شد...

 

کاش مـــی شد چادر شب را کشید, از نقاب شوم ظلمت دور شد...

 

کاش مـــی شد در میان ژاله ها ,جرعه ای از مهربانی را چشید...

در جواب خــوب ها جان هدیه داد, سختی و نامـهربانی را شنید...

 




صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد